محل تبلیغات شما



دو سه شب پیش تو صحرای کالاهاری گیر کردم. اول که اون حیوان وحشی حمله کرد نفهمیدم که چگونه جانوری است. ولی به خیر گذشت. همسر و فرزندم خیلی جیغ کشیدند.

چند لحظه بعد که اومد از کنارم بگذره ، متوجه شدم یک سگ وحشی است. وقتی به صورتم پارس کرد ، من هم تعادلم را از دست دادم و خوی وحشیگری ام گل کرد و شد آنچه نباید میشد. به قصد کشتن آن حیوان وحشی وارد کارزار شدم. جز کشتن او به هیچ چیز دیگری نه قانع بودم و نه فکر میکردم.

آنچتان حیوان وحشی شدم که جن و انس از وسط صحرا به فرار بودند. نمیدونم چه وضعی داشتم که تمامی آن حیوانات وحشی از من فرار میکردند.

چند لحظه بعد متوجه شدم آنچنان وحشی شده ام که خدا هم فرار کرده بود. تا یکی دو روز حال من و زن و بچه ام خراب بود.

پی نوشت 1) صحرای کالاهاری: بلوار الغدیر

پی نوشت 2) سگ وحشی : راننده سمند


یادمان باشد که مردم به تحریک خواص ، امام علی علیه السلام ، را به زور به خلافت رساندند. مردم پی زندگیشان را گرفتند. خواص مطالباتی داشتند. علی علیه السلام زیر بار حرف نادرستشان نرفت. همان خواص مردم را بر علیه او تحریک کردند و جنگ جمل را به راه انداختند. علی علیه السلام پیروز گردید. حق تا حدودی از پس پرده بیرون آمد و برای دلهای آماده آشکار شد.

سپس از در دیگر وارد شدند و جنگ دیگری را به راه انداختند. در صفین نیز ؛ با تمام تبلیغات دشمن که سپاه عظیم آورده ایم و چنان و چنین ؛ باز هم شکست خوردند. اما دشمن ؛ اینبار با نفوذ به لایه های خشک مغز ها که از جنگ خسته شده بودن و وعده هایی هم به ایشان رسیده بود ، کار جنگ پیروز شده را به مذاکره کشاندند. و جام زهر را به علی علیه السلام نوشاندند. علی چاره ای جز قبول نداشت. لیکن شرط هایی را گذاشت. و همان ها که اهل مذاکره بودند شروط را زیر پا گذاشته و نادیده انگاشتند.

پیروزی حتمی ؛ با مذاکره ؛ به شکست ننگین ختم گردید. از دل این معامله ناصواب گروهکی معاند و یهودی امت اسلام زاییده شد. اینها شرعیات را در حد اعلا مقید بودند اما اعتقادات ایشان فقط به کفر و ابلیس ختم میگردید. و مردم نیز ظاهر را میدیدند.

و باز جنگی دیگر ولی اینبار علی علیه السلام چشم فتنه را به در آورد. جالب اینجاست که علی علیه السلام در دو جنگ قبل نگفته است که من چشم فتنه را در آوردم. مغز این کلام را میتوان در شهادت حسین ابن علی علیه السلام در ظهر عاشورا دریافت.

سه جنگ به پایان رسید و حق برای امروز ما آشکار گردید.

ابن ملجم ، جعده ، شمر ، خولی ، هارون ، مامون ، معتصم و . همگی نماز میخواندند و غسل شهادت کردند و حج به جا میآوردند و .

************************

امروز ما نیز دقیقا مثل آن روزهاست. خواص پیشانی هایشان جای مهر دارد. تسبیح به دست دارند و حتی در جنگ نیز شرکت کرده اند. بعضی هایشان در پیروزی انقلاب نیز نقش داشته اند.

فراوان ابن عمر و ابن زبیر و ابن اشتر و وووو دور و برمان هستند. از همه ترفندی برای شکستن رهبرانمان استفاده میکنند.

در زمان امام خمینی ، با درایت ایشان سردشت بمباران شیمیایی شد ؛ برای اثبات وفاداریشان به ارباب و کدخدایشان جزئیات عملیات کربلای 4 را لو دادند ، با موافقت ایشان هواپیمای ایرباس سرنگون گردید و جام زهر را به او نوشانید.

الان نیز همین است تاریخ تکرار مکررات است. ما از حرامیان و دشمنان بیرون نخواهیم شکست. آنها نیز این را به خوبی دریافته اند. در گوشه ای در تاریکی در کمینند. نفوذی هایشان در حال انجام فعالیت هستند. کمی ضعف در ما بوجود آید بر سرمان خواهند ریخت و تکه پاره مان خواهند نمود.

مذاکره پشت مذاکره  

************************

از طرفی درد و غم از دست دادن علی علیه السلام موجب رنجش است .

و از طرفی زعامت امام حسن مجتبی علیه السلام در راه است

و از طرفی یک قدم نزدیکتر به ظهور منجی عج


امروز با دوستی بحث میکردم ، البته او شدیدا مخالف تفکر من بود.

من فکر میکنم هر کسی خدای خودش را دارد که ااما با هیچ خدای دیگری یکسان نیست. البته میتواند شباهت هایی را داشته باشد. و این شباهت ها هر چه بیشتر باشد میان آن آدم ها وجه اشتراکات بیشتر و بالنتیجه بینشان پیوند هایی دیده میشود.

خدای مطلق اوست که در وهم ، عقل ، فهم و یافته های ما نگنجد چرا که او خودش را اینگونه لایتناهی خواسته است و از توان ما خارج است که اور را متناهی کرده و به چنگ بیاوریم.

ما بر اساس آمال هایمان و شهوات و هواهای نفسانیمان از یک طرف و علم و اندیشه و اخلاقیاتمان خدایی خود ساخته داریم.

گفتارهایمان را و برداشت هایمان را و تفسیرهایمان را از دین ، اخلاق ، عرفان و آسمان وریسمانهایمان به او نسبت میدهیم.

خدای دیگران را تا آنجا که به امیال ما ضربه نزند میپذیریم.

ادامه اش را حوصله ندارم بنویسم.


آیت الله فاطمی نیا در بیان مطلبی به نقل از علامه سید مجتبی قزوینی که در سال 1346 فوت نمودند خاطره ای را که در سال 1342 از زبان ایشان شنیده نقل میکند که به موضوع پایان پادشاهی در ایران اختصاص دارد.

ایشان در بیان این مطلب میگویند: این جا اعلام می کنم ، آیت الله شیخ مجتبی قزوینی قبل از سال 42 در جلسه ای اعلام کردند: محمدرضا پهلوی آخرین شاه هستند و سلطنت پهلوی با ایشان تمام است.

از ایشان سوال کرده اند چه کسی رهبر می شود؟ ایشان اسم امام خمینی (ره) را آورده و فرموده اند: امام خمینی رهبر می شود ، وی را اطاعت کنید. سپس جنگ رخ می دهد و مدت آن 8 سال است. (من زمان این جنگ را می دانستم) و عراق به ایران حمله می کند که در نهایت پیروزی با ایران است.»

من این مطلب را همه جا می گویم و شما هم همه جا محکم بگویید. 4 بزرگ به من فرموده اند و هر 4 نفر هم زنده اند (در زمان سخنرانی) . سخنان این بزرگواران را هم ضبط کرده ام. من این مطلب را جدا جدا از این 4 بزرگوار پرسیده ام و با هم نبوده اند. این 4 نفر حضرات آیات، آیت الله بهاالدینی ، آیت الله امجد ، جناب آقای احدی از علما و حجت الاسلام و المسلین حیدری کاشانی هستند. سال 61 آقای منتظری قائم مقام می شوند و هر 4 نفر نگران می شوند.

همان سال این ها خدمت آیت الله بها الدینی می روند و از ایشان در مورد رهبر آینده می پرسند. این مطالب که از آیت الله بها الدینی نقل خواهم کرد عین عبارت هاست و کسانی که مکتوب نیز می خواهند به کتاب سیری در آفاق مراجعه کنند. آیت الله بها الدینی در جواب این 3 عزیز می فرماید: آقای منتظری رهبر نمی شود، همه ی امید ما فرزند عزیز زهرا سید علی ای است. ایشان را اطاعت و حمایت کنید.» سال 68 مجلس خبرگان به رهبری امام ای رای می دهند.

بعد از فوت امام خمینی ، رهبر انقلاب به دیدار آیت الله بها الدینی می روند. آیت الله العظمی بهاالدینی اصرار داشته اند که دست آقا را ببوسند و آقا هم نمی گذاشتند. این عالم بزرگوار وقتی امتناع رهبر انقلاب را می بیند می فرماید اجازه بدهید تا من دستتان را ببوسم تا فردا که به محضر جده ام زهرا مشرف شدم ، به ایشان عرض کنم ، دست ولی و مقتدای خود را بوسیدم ".

(سخنرانی : نقل کرامات امام رضا ع)


ظهر است بر جهاز شتر آفتاب کن
خود را ببین به صفحه آب و ثواب کن
این برکه را به عکسی از آن رخ شراب کن
از بین جمع یک دو ذبیح انتخاب کن
پر لاله کن به خون شهیدان بهار را

******

دانی که من نفس به چه منوال می زنم
چون مرغ نیم کشته پر و بال می زنم
هر شب به طرز وصل تو صد فال می زنم  
بیمم مده ز هجر که تب خال می زنم
با زخم لب چه سان بمکم خال یار را

منبع : مسمط شعر مدحی محمد سهرابی


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها