محل تبلیغات شما

دو سه شب پیش تو صحرای کالاهاری گیر کردم. اول که اون حیوان وحشی حمله کرد نفهمیدم که چگونه جانوری است. ولی به خیر گذشت. همسر و فرزندم خیلی جیغ کشیدند.

چند لحظه بعد که اومد از کنارم بگذره ، متوجه شدم یک سگ وحشی است. وقتی به صورتم پارس کرد ، من هم تعادلم را از دست دادم و خوی وحشیگری ام گل کرد و شد آنچه نباید میشد. به قصد کشتن آن حیوان وحشی وارد کارزار شدم. جز کشتن او به هیچ چیز دیگری نه قانع بودم و نه فکر میکردم.

آنچتان حیوان وحشی شدم که جن و انس از وسط صحرا به فرار بودند. نمیدونم چه وضعی داشتم که تمامی آن حیوانات وحشی از من فرار میکردند.

چند لحظه بعد متوجه شدم آنچنان وحشی شده ام که خدا هم فرار کرده بود. تا یکی دو روز حال من و زن و بچه ام خراب بود.

پی نوشت 1) صحرای کالاهاری: بلوار الغدیر

پی نوشت 2) سگ وحشی : راننده سمند

وحشی و سرکش وسط کالاهاری

داستان آشنای این زمان و تکرار مکرر تاریخ

خدایانی به قواره انسانها

وحشی ,شدم ,ام ,کالاهاری ,پی ,نوشت ,حیوان وحشی ,پی نوشت ,چند لحظه ,لحظه بعد ,سگ وحشی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خنده آزاری منتظران ظهور